محرم بزم وصالت کی شود هر بوالهوس
درخور این شیوه جان پاکبازانست و بس
جز خیال زلف و رویت جان مارا روز و شب
مونس و همدم نه بینم در همه آفاق کس
در شعاع پرتو مهر جمال روی دوست
جمله ذرات هست و نیست دیدم هر نفس
عاشقان احرام طوف کوی جانان بسته اند
پرصدا شد جمله آفاق زآواز جرس
در هوای وصل جانان برتر از کون و مکان
مرغ جانم هر زمان طیران نماید زین قفس
ذوق عرفان نیست زاهد را وگر گوید که هست
گو که بسم الله بیا اینست میدان و فرس
جذبه عشقش اسیری را بجائی ره نمود
کاندر آن عالم ندیدم زیرو بالا پیش و پس