دلا در عاشقی می سوز و می ساز
براه عشق او می باش جانباز
بکوی عشق شو چون خاک ره خوار
نیازی پیش گیر و بگذر از ناز
ز یاد دوست دل را بال و پر ده
که تا شهباز جان آید بپرواز
رضا کن پیشه و صبر و قناعت
مبرا ساز دل از حرص و از آز
اگر در عشق ترک سر بگویی
به پیش عاشقان گردی سرافراز
تو تا فانی نگردی در ره عشق
در وصلش برویت کی شود باز
بترک دین و دنیا بایدت گفت
اگر خواهی که گردی محرم راز
ز ساز وصل او یابی نوائی
اگر با مطرب عشقی هم آواز
اسیری از مقام عقل بگذر
بملک عاشقی آی و وطن ساز