ای باد صبا ز روی دلدار
از لطف نقاب زلف بردار
بنمای بعاشقان بیدل
حسن رخ جانفزای آن یار
گر یار ز رخ نقاب بگشود
شد محو فنا نقوش اغیار
چون شاهد عشق جلوه گر شد
آمد من و تو عیان بیکبار
معشوقه و عشق و عاشق آمد
در مرتبه ظهور و اظهار
وحدت ز نسب کثیر بنمود
این کثرت وهمی است هشدار
جز یار درین میانه کس نیست
اغیار نبود غیر پندار
هر لحظه بشکل دیگر آمد
تا گشت عیان بنقش بسیار
می دان بیقین که غیر او نیست
مطلوب و مطالب و طلبکار
بنمود جمال خود بکلی
برصورت آدم آخر کار
روی چو مهش نگر اسیری
برحسن دگر نموده هربار