ای ز خورشید جمالت هر دوعالم غرق نور
وی ز سبحات جلالت هرکجا شرست و شور
هرکه عکس روی تو بیند ز مرآت جهان
در حقیقت از همه عالم بود او را حضور
وای بر جانی که باشد از فراقت غمزده
خوش دلی کور است از وصل تو شادی و سرور
والهان حسن رخسار تو فارغ گشته اند
از نعیم و عزت دنیا و از فردوس و حور
در فراقت مبتلاشد هرکه نگذشت از خودی
ره بوصل تو کسی یابد که کرد از خود عبور
نیست تنها بیقرار از شوق تو جان و دلم
هست ذرات جهان از مهر رویت ناصبور
در جمال نوربخش او اسیری گشته است
آنچنان حیران که از هر دو جهان دارد نفور