پیش عارف که ز آفات طریق اگاهست
دیدن علم و عمل هر دو حجاب راهست
مهر رخسار تو بیند ز همه ذره عیان
هرکه او را بجهان جان ودل آگاهست
هرگدایی که بدرگاه تو یابد راهی
خاک پایش بیقین تاج سریر شاهست
دعوی حسن ترا ای صنم مه سیما
شاهد عذل یکی مهر و دگر یک ماهست
گرچه داری تو بهر گوشه گرفتار دگر
مست و دیوانه بعشقت عجب ار چون ما، هست
سالک راه بمنزل برسد آخر کار
همت پیر طریقت اگرش همراهست
دولت وصل تو چون جان اسیری دریافت
دل که فارغ ز غم منصب و مال و جاهست