اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

ای نهان خورشید ذات تو در ابر کاینات

گشت ذرات جهان پیدا ز انوار صفات

مهر ذاتت بی جهات و کیف و کم باشد ولی

ز انبساط نور او شد روشن اطراف و جهات

ممکن از جود وجود واجب آمد در وجود

فیض عامش گشت شامل بر جمیع ممکنات

چون جهان، حسن رخت را هست مظهر از چه رو

نیست یکسان، کفر و ایمان، کعبه و لات و منات

مابدام زلف تو در بند مشکل مانده ایم

ای فروغ نور رویت حل جمله مشکلات

بی جمال تو دو عالم بود دایم در ممات

ز آب حیوان لب لعلت جهان را شد حیات

شد اسیری واله حسن تو از روی بتان

ای جمال نوربخش تو عیان از کاینات