اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

شفای این دل بیمار جز لقای تو نیست

طبیب جان خرابم کسی ورای تو نیست

کسیکه پرسش خسته دلان کند دایم

بدور حسن تو جانا بجز جفای تو نیست

غریب و بی کسم و در جهان مرا باری

بحق صحبت جانان که کس بجای تو نیست

کجا ز وصل تو نومید می تواند شد

کسی که مقصد جانش بجز وفای تو نیست

اسیری در غم دوری بسوخت ای دلبر

بیاکه مرهم دردش بجز لقای تو نیست