با خیال زلف تو در خلوت تارم خوشست
از صفای روی تو باروح انوارم خوشست
خلوت تاریک وصمت وجوع و بیداری شب
با همه در بزم وصلت گر بود بارم خوشست
بی گل رخسار تو پیوسته روز و شب زغم
همچو بلبل با فغان و ناله زارم خوشست
هرکسی را در جهان باشد بچیزی میل دل
جان ما را دایمابا درد دلدارم خوشست
دل فکارست و جگر خونست و دیده خون فشان
این همه در آرزوی روی آن یارم خوشست
با وجود تابش مهر جمال نوربخش
گر بقید ظلمت زلفش گرفتارم خوشست
چون اسیری کفر و ایمان عکس زلف و روی اوست
زان سبب با کعبه و با دیر و زنارم خوشست