اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

ای آفتاب ذات تو تابنده از صفات

وی پرتو صفات تو روشن زکاینات

اسماست نور و جمله اکوان ظلال او

خورشید نوربخش بود ذات باصفات

شد جلوه گر جمال تو در صورت بتان

زان روی بت پرست پرستد منات و لات

هر ذره آیتی بود از مصحف رخت

مائیم در کتاب تو آیات محکمات

مهر رخت ز پرده هر ذره چون بتافت

شد روشن از جمال تو جمله مکونات

نام و نشان عاشق و معشوق شد پدید

زان دم که جلوه کرد جمالت ز ممکنات

چون در مقام محو اسیری ز خود برست

در صحو بعد محو شد او حل مشکلات