هرگز نبود حسن ترا مبداء و غایت
نه عشق مرا هست نهایت نه بدایت
بی هادی عشقت بخدا سالک عاشق
هرگز نتواند که رود راه هدایت
زاهد که همه در پی حوری و بهشت است
دیدار تو میجست اگر داشت درایت
عاشق نبرد جان بسلامت ز ره عشق
از جانب معشوق اگر نیست حمایت
بس دور فتادست ز معشوق و ره عشق
هرکو نکند جانب عشاق رعایت
ره سوی وصال تو برد این دل مهجور
هرگه که درآید بمیان دست ولایت
بر حال دل زار اسیری ز توای جان
از عین ترحم نظری هست کفایت