هرکه از درد و غم عشق تو دل افگارنیست
جان او را در مقام وصل جانان بار نیست
دل که از هر ذره خورشید جمال او ندید
عارف سریقین و سالک اطوار نیست
عاشقان را کی غم دنیا بود یا فکر دین
مست جام عشق را با دین و دنیا کار نیست
از شراب وصل شاهد کی شود جان تو شاد
در خراباتت اگر پیر مغان غمخوار نیست
کی ببینی کی، جمال نور بخش او عیان
گر ز خواب جهل و غفلت جان تو بیدار نیست
زاهد از انکار رندان گشت محروم از وصال
منکر عشاق از دیدار برخوردار نیست
شد سرای سینه از خاشاک و خار غیر پاک
در دل و جان اسیری جز خیال یار نیست