چنان دل کند، میباید ازین تنگآشیان باشی
که خود را در قفس دانی اگر در گلستان باشی
دلا زین همرهان کارت به جایی میرسد آخر
که منتدار از همراهی ریگ روان باشی
به ترک مقصد ار ممنون خود باشی از آن بهتر
که بهر کامیابی شرمسار آسمان باشی
قباحتفهم باش و دعوی علم فلاطون کن
به است او عیب دیدن گر تو خود را عیبدان باشی
اگر در خاکساری کاملی، در صدر جا داری
چو نقش پا اگر چه خانهزاد آستان باشی
جهان را میتوان تسخیر کرد از تیغ استغنا
گلستان سربهسر از توست گر بیآشیان باشی
به دل صد آرزو داری، به دوران سازگاری کن
چو گلچینی همان به کآشنای باغبان باشی
هنر دربار اگر داری مترس از کمخریداری
کسادی را به خود خوش کن به قیمت چون گران باشی
به فتوای قناعت روزه همت شود باطل
ز قوت کامی ار انگشت حسرت در دهان باشی
نفاق دوستداران بین، که کس گر دشمن خود را
دعای بد کند، گوید به کام دوستان باشی
کلیم آمد بهار از بادهات سرخوش چنان خواهم
که در صحن چمن افتاده چون برگ خزان باشی