دل از غم بیش و کم تقدیر گذشته
وز نیک و بد عالم دلگیر گذشته
پرواز وطن شیوه بال و پر من نیست
عمرم بغریبی چو پر تیر گذشته
چون در نگری در کف شوریدگی ماست
سر رشته هر کار زتدبیر گذشته
امروز بافسون وفا پیش سلامست
ترکی که زما دست بشمشیر گذشته
در راه طلب همت این هر دو بلند است
آهم ز اثر، اشک ز تأثیر گذشته
راه دل و جان غمزه او زد بنگاهی
یک ناوک کاری ز دو نخجیر گذشته
خارم بجگر کاشته و داغ بسینه
در دل چو گل و لاله کشمیر گذشته
در کوی جنون کلبه ما نیز نشان است
گامی دو سه از خانه زنجیر گذشته
یکباره کلیم از لب و دندان تو دل کند
طفل هوسش زین شکر و شیر گذشته