ما که پیش از مرگ آسایش تمنا میکنیم
شکوه از بدگردی افلاک بیجا میکنیم
چون به کوی خاکساری سرکشی از سر نهیم
تا هوای خشت بالین را ز سر وامیکنیم
ما خس سیلاب سوداییم و در سیر سلوک
گر به دریا میرویم، ار جا به صحرا میکنیم
ترک و تجریدی که ما داریم بیاجر است، حیف
چون ز رشک اهل دنیا ترک دنیا میکنیم
کار فردا را ز ما امروز میخواهند و ما
هرچه را امروز باید کرد فردا میکنیم
چاره کم کن تا جفای دهر هم کمتر شود
افکند صد عقده در کار ار یکی وامیکنیم
بس که هرجا شکوه افلاک و انجم کردهایم
شرمساری میکشیم، ار سر به بالا میکنیم
گر به کنج عزلت از تنهاییم گیرد ملال
ما و عنقا هردو در یک آشیان جا میکنیم
خواه صبر و خواه دل هرچیز گم شد از کلیم
جمله را در کوچه زلف تو پیدا میکنیم