نه همین از بخت بد طوفان ز عمان دیدهام
دایم از جوش تری از قطره طغیان دیدهام
صد خلل در راحت تنهاییم افتاد اگر
زآشنایان گردبادی در بیابان دیدهام
از غم بیخانمانی گریهام رو داده است
آشیان بلبلی گر در گلستان دیدهام
شانه تاری چند از زلفت به چنگ آورد و من
حاصلی گردیدهام، خواب پریشان دیدهام
شکوه بخت از زبانم سر نزد، گویی که من
در سواد تیرهبختی آب حیوان دیدهام
از هدف صابرترم هرجا بلایی رو دهد
شکرباران کردهام گر تیرباران دیدهام
اشک ما از گرمی شوق دگر آید به وجد
رقص آزادی طفلان از دبستان دیدهام
استخوان من قناعت بر هما شیرین کند
زین شکرریزی کزان لبهای خندان دیدهام
میتوان دریافت فیض سینهچاکی را کلیم
زین گشایشها که از چاک گریبان دیدهام