نهال عشق که برگش غمست و بار افسوس
اگر ز گریه نشد سبز صد هزار افسوس
نیامدی و سیاهی ز داغها افتاد
سفید شد برهت چشم انتظار افسوس
میان گرد کدورت پدید نیست دلم
چه سازم آینه گم گشت در غبار افسوس
بآه و ناله میسر نمی شود وصلت
نسیم، رنگ ندارد زنوبهار افسوس
باشک ریزی رامم نشد چه چاره کنم
همیشه می رمد از دانه ام شکار افسوس
باین دو دیده ز حسنت چه می توان دیدن
هزار چشم نداریم صد هزار افسوس
ببوسه بازی او هر چه داشت باخت کلیم
نمی نشیند نقشش درین قمار افسوس