گل اگر با لب لعل تو برابر میشد
شبنم از نسبت دندان تو گوهر میشد
آب فولاد به خونابه بدل میگردید
گر غم عشق در آیینه مصور میشد
دیدهام خشکتر از ساغر مخمورانست
یاد آن روز که از گریه بسی تر میشد
سرد مهری گل این چمن افسرد مرا
قفس آهنم ای کاش که مجمر میشد
چشم مستت نظری جانب ما گر میداشت
در کف بخت سیه آبله ساغر میشد
مهر اخوان همه کین است چه میبود اگر
در رحم نطفه آبا همه دختر میشد
با وفا خاصیتی هست که گل گر میداشت
همهجا قدرش با خاک برابر میشد
اشک چون طفل پدر مرده که خودسر گردد
به تمنای تو هرروز به هر در میشد
هر زمان حوصلهای درخور غم نتوان ساخت
کاش قدر خودش غصه مقرر میشد
کشت امید چنین خشک نمیماند کلیم
اگر از دود دلم چشم فلک تر میشد