خاک غربت در مذاقم آب حیوان میشود
صبح روشن خاطر از شام غریبان میشود
گرچه ننگ از نام ما داری چه شد، گاهی بپرس
لایق یاد ار نباشد خرج نسیان میشود
دیده ام تا سرکشیهایی خطت، در حیرتم
مور هم بر همرهی ملک سلیمان میشود
میجهد ابروی موج و میپرد چشم حباب
نیست خیر ای دل دگر در دیده طوفان میشود
پشت طاقت خم گرفت از منت پیراهنم
از تنآساییست گر دیوانه عریان میشود
باغ دنیا از کجا و میوه راحت کجا
گر نهالش خشک گردد چوب دربان میشود
بخت وارون هر چه آسانست مشکل میکند
توبه را باید شکست این شیشه سندان میشود
کاروان خط نمیدانم چه بار آورده است
این قدر دانم که نرخ بوسه ارزان میشود
پای در دامن چو قفل بیکلید آوردهام
برنخیزم گر به فرقم خانه ویران میشود
غیرت همت به شرکت سر نمیآرد فرود
ما همان خاریم اگر عالم گلستان میشود
دست بر سر، سنگ بر دل، خار در پایی کلیم
میتوان دانست کار ما به سامان میشود