گر به قسمت قانعی بیش و کم دنیا یکی است
تشنه چون یک جرعه خواهد کوزه و دریا یکی است
حرص گر دهقان نباشد کشت را شبنم بس است
خوشه و خرمن به پیش چشم استغنا یکی است
کج نظر سود و زیان را امتیازی داده است
هر چه را احول دو میبیند بر بینا یکی است
ناامیدی دستگاه عیش میسازد فراخ
گر ببندی دیده کنج خانه و صحرا یکی است
غم نه پیوندی به دل دارد کزو بتوان برید
گر به اصل کار بینی شیشه و خارا یکی است
ما که از افتادگی فیروز جنگ افتادهایم
از که اندیشیم چون فتح و شکست ما یکی است
عزت و خواری که پشت و روی کار عالم است
نزد رندی کو ندارد کار با دنیا یکی است
در قفس بالا و پائینی نمیباشد کلیم
آستان و مسند دنیا بر دانا یکی است