عشق را بخت تیره در کار است
جلوهٔ شمع در شب تار است
خوش به گرد سر تو میگردد
جگرم خون ز رشک دستار است
بسکه بازار خار و خس گرم است
شاهدِ گل غریب گلزار است
رشک ابروی تو ز کارش برد
پشت محراب زان به دیوار است
موبهمویم ز بسکه مضطرب است
کوکب داغ سینه سیار است
سینه بیناوکی نخواهد ماند
مرغ این آشیانه بسیار است
نیست مژگان به گرد چشم کلیم
در رهت پای دیده بر خار است