ترک چشمت میکند آماجگه محراب را
ما طمع داریم ازو دلجویی احباب را
با ستمکاران گیتی بد نمیگردد سپهر
عید قربان است دایم خانهٔ قصاب را
منزل نزدیکتر دارد خطر هم بیشتر
میدهد دوری ساحل مژدهٔ نایاب را
عاقلان را با خم زنجیر زلفت همسری است
یاد میگیرند ار دیوانهها آداب را
بر ستمگر بیشتر دارد اثر تیغ ستم
عمر کوتاه از تعدی میشود سیلاب را
گر سواد زلف چندی دیرتر روشن شود
مصحف رویت نمیخواهد زخط اعراب را
زخم تیغت قبلهٔ دلها است چسبانتر خوش است
ابروان پیوسته میباید بلی محراب را
چون هدف ما یک طرف تا چند و خلقی یک طرف
کوه از یک تیغ مینالد بنازم تاب را
یک سبب پیدا نکرد از بهر ناکامی خویش
گرچه بر هم زد کلیم این عالم اسباب را