کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵

ضعف طالع برده از من قوت تدبیر را

برنتابد از خرابی خانه‌ام تعمیر را

گر چنین شاداب از خون شهیدان می‌شود

آب پیکان سبز خواهد کرد چوبِ تیر را

کی دگر از خانهٔ چشمم قدم بیرون نهی

زآستانت بردم آنجا خاک دامن‌گیر را

ما ز قید او نمی‌خواهیم پا بیرون نهیم

ورنه در باز است دایم خانهٔ زنجیر را

هر نفس بی‌اختیار از سینه می‌آید به لب

نالهٔ گرمی که آتش می‌زند تأثیر را

چشم مستت شوخی و بی‌باکی از حد می‌برد

گرچه می‌بیند به فرق خویشتن شمشیر را

انتظار ساغر از ساقی مکش دیگر، کلیم

فکر خود کن کس نمی‌ریزد به خاک اکسیر را