حقیقت- هستی حق- تبارک و تعالی- پیداتر از هستیها است، که او به خود پیداست، وپیدائی دیگر هستیها بدو است: اللّه نور السماوات و الارض.
حقیقت- دلیل هستی او به حقیقت جز او نیست، که هیچ گونه کثرت را به هستی او راه نیست،و دلیل را از هستی ناگزیر بود: اولم یکف بربک انه علی کل شییء شهید.
حقیقت- هستی او تعالی نمایندۀ خود است که نمایندگی حقیقی جز از هستی حقیقی نیاید: افی اللّه شک فاطر السماوات و الارض.
حقیقت- هر نفسی که هست به ضرورت، به قوت یا به فعل، مدرک هستی خود است: بل الانسان علی نفسه بصیرة، و آن مستلزم ادراک هست مطلق است، که عام روشنتر از خاص بود: و فی انفسکم افلا تبصرون.
حقیقت- ادراک هستی حق، که اظهر و اعرف است، مقدم است بر ادراک نفس، که نفس از عالم امر است: و اللّه غالب علی امره، و از این جهت نسیان حق را مستلزم نسیان نفس فرمود، که نسیان بعد از معرفت بود: نسوا اللّه فانساهم انفسهم.
تمثیل- ادراک مبصر بی واسطۀ نوری دیگر چون شعاع صورت نبندد، با آنکه شعاع از غایت ظهور در آن حالت غیر مرئی نماید، تا طایفهای انکار آن میکنند. نوری که واسطۀ ادراک شعاع بود بر آن قیاس باید کرد. نورعلی نور یهدی اللّه لنوره من یشاء.
تبصرة- معرفت حق تعالی ذوات را فطری است، که وجود منبع کمالات است و فطرت قابل تغییر نیست: فطرة اللّه التی فطرالناس علیها. لا تبدیل لخلق اللّه ذالک دین القیم.
حقیقت- چون موجودات، از واهب الصور احسن الصور آوردهاند که: الذی احسن کل شییء خلقه. صورت احسن بدن ظاهر است، و آرایش آن اسلام و دین: صبغة اللّه و من احسن من اللّه صبغة و صورت احسن نفس معرفت وآرایش آن ایمان است: اولئک کتب فی قلوبهم الایمان.
فرع- هدایت عام لازم معرفت است: الذی اعطی کل شیی خلقه ثم هدی.
نتیجه- توجه به مقصد حقیقی تابع هدایت است: ولکل وجهة هو مولیها.
حقیقت- معرفت و هدایت و توجه جزئی به کلی با عارضۀ تعین، منتج شوق بود از جهت جزوی. و جذب از جهت کلی. ما من دابة الاهو آخذ بناصیتها.
حقیقت- باز جذب و شوق و محبت ارادی موجودات، موجب حرکت به طوع است: ائتیا طوعا اذکرها قالتا اتینا طائعین.
نتیجه- حرکت مجذوب سوی جاذب، جز بر خط مستوی که صراط مستقیم است صورت نبندد: هو آخذ بناصیتها ان ربی علی صراط مستقیم.
رمز- تعدد حرکات و طرق بر وفق تعینات عدمی غیرمتناهی است: لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا.
سری نازک- محیط خطوط طرف نقطه هستیها جز هستی نیست که عین نیستی است،که جناب مقدس او تعالی شأنه از کثرت مبرا است. و اللّه بکل شییء محیط.
حقیقت- جهت امری است نسبی متوجه محیط، به هر کدام جهت که حرکت کند سوی محیط بسیط باشد. قل للّه المشرق و المغرب، فاینما تولوا فثم وجه اللّه. ان اللّه واسع علیم.
نتیجه- شوق ومحبت به واسطۀ بعد و حجاب تعین، اقتضای ذلت، یعنی عبادت، کند که: ان کل من فی السماوات و الارض الا اتی الرحمان عبدا.
لازمه- عبادت از عابدی که تعین او عدمی است به هر طریق که واقع شود مخصوص گردد به ذاتی که تعین او عین هستی بود: وقضی ربک الا تعبدوا الاایاه، و جمله عابد حق باشند: کل له قانتون ای کل له عابدون.
آیت- ظهور این امور شامله از ادراک و معرفت و شوق و هدایت و توجه و حرکت و عبادت به حسب کثرت وقلت تعینات ورتبت ظهور وجود بود و از این جهت در بیشتر مواضع تعبیر از نطق عام به اعتراف موجد به تسبیح فرمود، که از صفات سلبی است: و ان من شییء الا یسبح بحمده.
حقیقت- چون در مظهر انسانی رتبت به نهایت رسید، و صفات و اسماء به کلیت در او ظاهر شد اعتراف به نطق خاص، به صفت اضافی صادر گشت: و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی.
جواب سئوال مقدر- انکار منکر عارضی است و از این جهت به اندک اشارتی زایل میگردد و بر اعتراف فطری باز میآید: ولئن سالتهم من خلق السماوات و الارض لیقولن اللّه.
حقیقت- گفته شود که معاد بر وفق مبدأ و معاش بود،در مبداء: ماتری فی خلق الرحمان من تفاوت، و در معاش: یا رحمن الدنیا و یا رحیم الآخرة، و حکم کلی: رحمتی وسعت کل شییء.