نفس و عقل چون زجاجه و مشکوة
دل چو مصباح ونور او ز صفات
خانهای کاندر اوست این قندیل
تن انسان بود بدین تأویل
چشم و گوش و مشام و ذوق و مسام
روزن است و دریچههای به جام
ماورای دریچه و روزن
کیست بنشسته بازگو با من
دست تو آستین دستی دان
زیر هر موی از آن نشستی دان
لیک از آنجا حلول فهم مکن
تا نیفتی به شبهههای کهن
دافع شک و شبهۀ منکر
نص «بی یسمع» است و «بی یبصر»