گفت بابا فرج که بد خود نیست
وانچه بد دیدهای تو آن بد نیست
احمقی دید کافری قتال
کرد از خیر او ز پیر سؤال
گفت هست اندر او دو خیر نهان
که نبی و ولی ندارد آن
قاتلش غازی است در ره دین
باز مقتول او شهید گزین
نظر پاک این چنین بیند
نازنین جمله نازنین بیند
این چنین دیدهاند درویشان
ای دریغا ز صحبت ایشان
نیک خواهی نه در بداندیشی است
عیب جوئی خلاف درویشی است
از حکیم ای عزیز بد ناید
هرچه او کرد آنچنان باید
شر اندک ز بهر خیر کثیر
خیر بسیاردان تو در تدبیر