اشتقاق عاشق و معشوق از عشق است و عشق در مقر خود از تعین منزه است و در حریم عین خود از بطون و ظهور مقدس، ولیکن بهر اظهار کمال، از آن روی که عین ذات خود است و صفات خود، خود را در آینۀ عاشقی و معشوقی بر خود عرضه کرد و حسن خود را بر نظر خود جلوه داد. از روی ناظری و منظوری نام عاشقی و معشوقی پیدا آمد. نعت طالبی و مطلوبی ظاهر گشت. ظاهر را بباطن بنمود، آوازۀ عاشقی برآمد. باطن را به ظاهر بیاراست، نام معشوقی آشکارا شد.
یک عین متفق که جز او ذرهای نبود
چون گشت ظاهر این همه اغیار آمده
ای ظاهر تو عاشق و معشوق باطنت
مطلوب را که دید طلبکار آمده؟
ذات عشق از روی معشوقی آینه عاشق آمد، تادروی مطالعۀ جمال خود کند، و از روی عاشقی آینه معشوق آمد، تا در او اسماء و صفات خود بیند، هرچند در دیدۀ شهود یک مشهود بیش نیاید. اما چون یک روی بدو آینه نماید، هر آینه در هر آینه روئی دیگر پیدا آید.
و ما الوجه الاواحد غیر انه
اذا انت اعددت المرایا تعددا
بیت
غیری چگونه روی نماید؟ چو هر چه هست
عین دگر یکیست پدیدار آمده