از میدان حرمت میدان غیرت زاید. غیرت رشکست بر چیزی که غیر آن بجای آن چیز نیست. و آن سه چیزست: عمرست، و دلاست، و وقت است. اما عمر دوکانست، و خرد پیرایه، و دین مایه، و مؤمن بازرگان: و هرچه از عمر گذشت تاوانست یا درمان؛ و آن نفس که در آنیم یا تحفه است یا داغ؛ و آنچه از عمر مانده است یا زهرست یا تریاق. و دل خزینهٔ مردست، و شیطان دشمن، و مراقبت قفل آن. و مؤمن محتاج: هر چه از نفس میکاهد در دل میافزاید، و هرچه در دنیا میزاید از قیمت میکاهد، و هرچه در دعوی میافزاید از مایه میکاهد. وقت مرد ساعت غیبت مردست از خود: هر آنکه آنرا بر مرد بپوشاند یا ببرد، دشمنترست ویرا از قاتل وی؛ و هرکه آنرا بر وی تقویت کند، بر وی گرامیترست از زایندهٔ وی؛ وقت بر خداوند وقت گرامیترست از دو جهان وی.