وقتی شیخ طهارت میساخت درویشی را بفرستاد تا آب آورد، درویش دیر میآمد، جماعتی کی حاضر بودند اعتراضی میکردند و انکار مینمودند کی راه نزدیک چرا دیر میآید؟ چون آن درویش باز آمد شیخ آن داوری ایشان میدید گفت آن آب کی ما را بآن آب وضو میبایست ساخت هنوز از چشمه بیرون نیامده بود، این درویش منتظر آن بود کی آن آب از چشمه بیرون آید چون آن آب بیرون آمد و آنجا رسید برگرفت و بیاورد و شما داوری مکنید.