عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۱۴ - یار و دیار

یار اگر بیگانه با اغیار می‌شد بد نمی‌شد

وز صمیم قلب با ما یار می‌شد بد نمی‌شد

(جایگزین مسند درباریان سفله‌پرور)

جنس قاطرچی و سردمدار می‌شد بد نمی‌شد

(کعبه افراد جانی، قصر شاه جورگستر)

گر که ویران بر سر «زوار» می‌شد بد نمی‌شد

این جراید کز پی تنویر افکارند، یکسر:

واجبی مالیده بر افکار می‌شد بد نمی‌شد