بار آورندهٔ شَجَرِ بیثمر پدر
ای زندگانیات همه با دردسر پدر
ای مایهٔ فلاکت و خون جگر پدر
ای تربیت کنندهٔ اولاد خر پدر
ای کرده چاک دامن ناموس مادرم
هر شب گرفته تنگ برش در برابرم
پنداشتی که مرده و گر زندهام خرم
مردم ز شرم اینکه چه سان سر برآورم
ای من شده شهید ره کیر خر پدر
ای زآدم بهشت فرو شد ترا نسب
عمری فکندهای تو مرا در غم و تَعَب
ای بر خلاف علم و ادب همچو بولهب
گشتم ز دست جهل تو حمّالة الحطب
در زیر بار زندگیام همچو خر پدر
شاگرد خانه پادو بازار کردیام
پابست زن اسیر طلبکار کردیام
بیعلم و بیسواد و خر و خوار کردیام
جز خانهٔ خود از همه جا بیخبر پدر
نفرین به خانواده و خوان تو نان تو
جانم به لب رسید پدر جان به جان تو
آتش به خانمان تو و آشیان تو
رفتم به کشوری که نیابم نشان تو
آیم دمی که از تو نبینم اثر پدر