به سال شصتم عمرت، نوید جشن رسید
بمان که بعد صد و بیست سال خواهی دید
که روی علم و ادب همچو موی صورت تو
به پیش اهل هنر، از تو گشته روی سفید
به کشتزار ادب، تا به شصت سال دگر
ز خرمن ثمرات تو، خوشه باید چید
به لوح خاطر ایرانیان به نام «براون»
نوشته با خط برجسته که السعید سعید
هر آنچه مانده ز عمر من است، تقدیمت
نمودم ار بتوان عمر را به کس بخشید
تو جاودان به جهان زنده باش و، علم و ادب
چو خضر ز آب حیات تو، زندهٔ جاوید
کدام جان؟ که به شعر و ادب نشد ز تو شاد
کدام دل؟ که سر مو، ز دست تو رنجید
به قدر عارف، کس نیست قدردان «براون»
مگر کسی که تواند به قدر او فهمید