محشر هرجا روم آنجا سرِ پا خواهم کرد
بین چه آشوب منِ بیسر و پا خواهم کرد
بس که از کرده پشیمان شدهام در هر کار
نتوان گفت کزین بعد چهها خواهم کرد
چون به هر کار زدم دست ریا دیدم، روی
به درِ میکده بیروی ریا خواهم کرد
بدر ای پیرِ مغان پردهٔ اربابِ ریا
ورنه در کارِ خرابات ریا خواهم کرد
گر طبیعت نشود پردهدر از مشتی دزد
پردهشان پاره به امید خدا خواهم کرد
من از این خرقهٔ سالوس به در خواهم شد
تَرکِ عمّامه و دستار و ردا خواهم کرد
گفتیم مطرب الحمد که در کشور خویش
آن وظیفه که مرا هست ادا خواهم کرد
منعِ زاهد سببِ خوردنِ مِیْ شد ورنه
مُحتَسِب گوید اگر مستی، ابا خواهم کرد
نه ز همسایه، که از سایهٔ خود میترسم
دوری از سایهٔ این جنسِ دو پا خواهم کرد
گفتم «ایران رود هر وقت تو آن وقت بیا»
در سرِ وعده من ای مرگ وفا خواهم کرد