عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۲۸

آورد بوی زلف توام باد زنده باد

ز آشفتگی نمود مرا شاد زنده باد

جست ارچه در وصال تو خسرو حیات خویش

مرد ارچه در فراق تو فرهاد زنده باد

هرگز نمیرد آن پدری کو تو پرورید

وان مادری که چون تو پسر زاد زنده باد

دلخوش نیم ز خضر که خورد آب زندگی

آن کو به خضر آب بقا داد زنده باد

نابود باد ظلم چو ضحاک ماردوش

تا بود و هست کاوهٔ حداد زنده باد

بر خاکِ عاشقانِ وطن گر کند عبور

عارف هر آن کسی که کند یاد زنده باد