عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۲۶ - پیام آزادی

پیام دوشم از پیرِ می‌ْفروش آمد

بنوش باده که یک ملتی به هوش آمد

هزار پرده ز ایران درید استبداد

هزار شُکر که مشروطه پرده‌پوش آمد

ز خاکِ پاکِ شهیدانِ راهِ آزادی

ببین که خونِ سیاوش چه سان به جوش آمد

هَخامَنِش چو خدا خواست منقرض گردد

سِکَندَر از پیِ تخریبِ داریوش آمد

برای فتحِ جوانانِ جنگجو جامی

زدیم باده و فریاد نوش نوش آمد

وطن‌فروشی ارث است این عجب نبود

چرا کز اول آدم وطن‌فروش آمد

کسی که رو به سفارت پیِ امیدی رفت

دهید مژده که لال و کر و خموش آمد

صدای نالهٔ عارف به گوش هر که رسید

چو دف به سر زد و چون چنگ در خروش آمد