حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۶۶

تا به سودای تو از راه دراز آمده‌ایم

ناز می‌کن که به صد گونه نیاز آمده‌ایم

نازنینی تو اگر ناز کنی می‌رسدت

ما گدایان به نیاز از پی ناز آمده‌ایم

از غمت سوخته و طالب درمان نشده

با تو در ساخته و از همه باز آمده‌ایم

سینه پرداخته از غیر ز غیرت آنگاه

در حریم حرمت محرم راز آمده‌ایم

گر بیابیم طواف حرم کعبه رواست

کز سر صدق و صفا سوی حجاز آمده‌ایم

از تو شاهی و ز ما بندگی درگاهت

بهر حاجت به در بنده‌نواز آمده‌ایم

طاق ابروی تو طاق است به خوبی زان رو

تا در آن طاق چو زاهد به نماز آمده‌ایم

باز کن پرده ز رخ زان که در خانهٔ دل

کرده بر غیر تو ای دوست فراز آمده‌ایم

رشته شمع دل از آتش عشقت چو حسین

سال‌ها سوخته با سوز و گداز آمده‌ایم