حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۶

رفتی و یاد تو ز دل ریش من نرفت

نقش خیال روی تو از پیش من نرفت

ملک وجود من ز غمت گرچه شد خراب

سلطان عشقت از دل درویش من برفت

در دور عشق روی تو ایماهرو نماند

نیش غمی که بر جگر ریش من نرفت

این میکشد مرا که دل بیوفای تو

جز بر مراد خصم بداندیش من نرفت

تا جرعه ای حسین ز جام تو نوش کرد

آن ذوق هرگز از دل بیخویش من نرفت