آب حیات است پدرسوخته
حَبِّ نبات است پدرسوخته
وه چه سیهچرده و شیرینلب است
چون شکلات است پدرسوخته
آب شود گر به دهانش بری
توت هرات است پدرسوخته
تا بتوانیش بگیر و بکن
صَوم و صَلات است پدرسوخته
مینرسد جز به فرومایگان
خمس و زکات است پدرسوخته
سخت بُوَد ره به دلش یافتن
حِصن کلات است پدرسوخته
تنگْ دهان، مویْ میان، دلْ سیاه
عین دوات است پدرسوخته
احمد و از مِهر چنین منصرف
خَصم نُحات است پدرسوخته
با همه ناراستی و بددلی
خوش حرکات است پدرسوخته
قافیه هرچند غلط میشود
باب لواط است پدرسوخته