چه خواهند از جان هم این دو قوچ
که جنگیده با هم سر هیچ و پوچ
چرا تشنه خون هم گشتهاند
نه میراث بَر ، نه پدر کُشتهاند
نه این خورده آن دیگری را عَلَف
نه آن کرده آبِشخورِ این تلف
جهان صلح بود و صفا سر به سر
نبود ار دو بر هم زنِ بَد سِیَر