مرا هست یک طوطی اندر قفس
که مِثلَش بهخوبی ندیدست کس
سرش سبز رنگست و دُمّش دراز
به چنگال و منقار مانندِ باز
خوراکش دهم از نخودچی و قند
نخودچی و قند است او را پسند
چنان هوشیارَست و با جوهَر است
که از اکثر بچه ها خوشتر است
ز تو هرچه بشنید گیرد به یاد
چو شاگرد با فهم از اوستاد
همین نکته بس باشد از هوش او
که چیزی نگردد فراموش او