ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۷

خدایا تا به کی ساکت نشینم

من این‌ها جمله از چشم تو بینم

همه ذرّاتِ عالم منترِ توست

تمامِ حُقّه‌ها زیرِ سرِ توست

چرا پا توی کفش ما ‌گذاری؟

چرا دست از سرِ ما بر نداری؟

به دستِ توست وُسع و تنگدستی

تو عزّت بخشی و ذلّت فرستی

تو این آخوند و ملّا آفریدی

تو تویِ چُرتِ ما مردم دویدی

خداوندا مگر بی‌کار بودی؟

که خلقِ مار در بُستان نمودی؟

چرا هر جا که دابی زشت دیدی

برای ما مسلمانان گُزیدی؟

میان مسیو و آقا چه فرقست

که او در ساحل این در دِجله غرقست

به شرعِ احمدی پیرایه بس نیست؟

زمانِ رفتنِ این خار و خس نیست؟

بیا از گردنِ ما زنگ واکن

ز زیرِ بارِ خر مُلّا رها کن