غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

کعبۀ کوی تو رشک خلد برین است

قبلۀ روی تو آفت دل و دین است

سلسلۀ گیسوی تو حلقۀ دلها است

پیچ و خم موی تو دام آهوی چین است

چشمۀ نور است یا بود و ید بیضا

پرتو نور است یا که نور جبین است

خندۀ لعل تو یا که معجز بیّن

غمزۀ چشم تو یا که سحر مبین است

شاخۀ طوبی مثال آن قد رعنا است

سرو، هر آنکس شنیده است همین است

خلقت حشمت سزد به آن قد و بالا

عالم هستی ترا بزیر نگین است

آنچه که شوریده ام نموده چو فرهاد

صحبت شیرین آن لب نمکین است

لیلی حسن ترا نه من، همه مجنون

عشق رخت با جنون هماره قرین است

بانگ انا الحق بزن که پرتو حسنت

جلوه گر از طور آسمان و زمین است

تشنۀ دیدار تست مفتقر زار

آب حیاتم توئی نه ماء معین است