مهر تو رسانده بماه مرا
وز چه بذروۀ جاه مرا
افسوس که طالع تیرۀ من
بنشاند به خاک سیاه مرا
جز خرقۀ فقر و فنا نبود
تشریف عنایت شاه مرا
عمری بدرش بردیم پناه
نگرفت دمی به پناه مرا
در رهگذرش چون خاک شدم
بگذشت و نکرد نگاه مرا
چون گرد دویدم در عقبش
بگذشت و گذاشت براه مرا
سوزانده مرا چندانکه نماند
جز شعلۀ ناله و آه مرا
من سوختۀ تو و مفتقرم
دیگر مستان بگناه مرا