بوی گل و سنبل است یا که هوای بهار؟
زمزمۀ بلبل است یا که نوای هزار؟
نفحۀ روح القدس می رسد از بزم انس
یا که نسیم صبا می وزد از کوی یار؟
صفحۀ روی زمین همچو بهشت برین
از چه چنین عنبرین؟ وز چه چنین مشکبار؟
لالۀ خودرو برست، ژاله برویش نشست
بوی خوشش کرد مست هر که بدی هوشیار
چرخ مرصع کمر چتر ملمع بسر
گوهر انجم کند بر سر مردم نثار
هم به بسیط زمین، پهن بساط نشاط
هم به محیط فلک، سور و سرور استوار
صبح ازل میدمد که افق لم یزل
شام ابد می رمد از دم شمس النهار
مظهر غیب مصون مظهر مافی البطون
از افق کاف و نون سر زده خورشیدوار
مالک ملک وجود، شمع شبستان جود
شاهد بزم شهود، پرده گرفت از عذار
از افق لا مکان عین عیان شد عیان
قطب زمین و زمان کون و مکان وامدار
روح نفوس و عقول اصل اصیل اصول
نفس نفیس رسول خسرو والاتبار
دافع هر شک و ریب، پاک ز هر نقص و عیب
فالق اصباح غیب از پس شبهای تار
ناظم سر و علن بت فکن و بت شکن
غرۀ وجه الزمن درۀ رأس الفخار
شاخۀ طوبی مثال، در چمن اعتدال
ماه فروزان جمال، در فلک اقتدار
قبۀ خرگاه او قبلۀ اهل کمال
پایۀ درگاه او ملتزم و مستجار
طفل دبستان اوست حامل وحی اله
بلبل بستان اوست پیک خداوندگار
قاسم ارزاق کیست؟ ریزه خور خوان او
قابض ارواح کیست؟ بندۀ فرمانگذار
صاحب تیغ دو سر، طور تجلای حق
برد بیک جلوه از سینۀ سینا قرار
نیر انجم خدم تافت ز اوج حرم
شد ز حضیض عدم نور وجود آشکار
گوهر بحر قِدم از صدف آمد برون
فلک محیط کرم در حرم آمد کنار
کعبه پر از نور شد، جلوه گه طور شد
سر «انا الله» ز «نور» گشت عیان، نی ز «نار»
مکه شد از بوی او رشک ختا و ختن
وز چمن روی او گلشن دارالقرار