ای پای تا به سر همه عضوت تمام، فیض
لعل لب و زبان و دهان و کلام، فیض
چشم تو ساقیای است که در بزم عاشقان
ریزد به جام باده گلگون به جام، فیض
آن نخل سرکشی تو که در گلستان دهر
میریزد از قد تو به وقت خرام، فیض
آن دستهٔ گلی که در این باغ هر نفس
از عارض تو میرسدم بر مشام، فیض
چشمت تمام فتنه و ابرو تمام ناز
مژگان تمام عشوه و لبها تمام، فیض
بی روی دوست در چمن خلد زاهدا
بر تو حلال عشرت و بر ما حرام، فیض
قصاب وصف زلف و بناگوش چون کند
بسیار دیده است از این صبح و شام، فیض