ای با رخ تو خال سفید و سیاه و سرخ
چون دیده غزال سفید و سیاه و سرخ
عکس رخ تو و آن خط شبرنگ کرده است
آیینه را جمال سفید و سیاه و سرخ
بنما به رنگ چون شفق از زیر ابر زلف
ابروی چون هلال سفید و سیاه و سرخ
گردیده دست و جوهر تیغت ز خون خصم
در عرصه جدال سفید و سیاه و سرخ
سنبل شکفت و لاله دمید و شکوفه ریخت
بر پای هر نهال سفید و سیاه و سرخ
بیچاره زرپرست ز غم مرد تا که برد
یک پاره وبال سفید و سیاه و سرخ
قصاب عید شد که چو طاووس گلرخان
سازند روی و بال سفید و سیاه و سرخ