روزی که کرد گردون غمهای یار قسمت
ما را رساند بر دل زان غم هزار قسمت
دادند جا غمت را پنهان درون دلها
داغ تو را نمودند در لالهزار قسمت
از عارض و خط تو گلزار رنگ و بو را
بگرفت تا نماید در هر بهار قسمت
روزی که حسنت از رخ برقع گشود دل را
کردند نوری از آن آیینهزار قسمت
تا زلف سرکش او آشفته بود کردند
تاری از آن میان بر شبهای تار قسمت
تا کشتگان نازش ساکت شوند کردند
گردی ز کوی او را بر هر مزار قسمت
از هر کجا گذشتی خاک از دو دیده مردم
چون توتیا نمودند زان رهگذار قسمت
تا هر دلی که باشد بیبهره زان نماند
درد تو را نمودند چندین هزار قسمت
تقصیر گلستان چیست کردند روز اول
افغان به عندلیبان گل را به خار قسمت
در دام چین زلفت از بس نمانده جایی
یک لحظه مینمایند چندین شکار قسمت
از خوان دهر قصاب جز خون دل نخوردیم
تقصیر ما چه باشد این کرده یار قسمت