رفتهرفته رفتم از یادت ببین احوال چیست
دور گشتم تا کنم شادت ببین احوال چیست
دادهام تا دل به بیدادت ببین احوال چیست
هیچگه نگذشتم از یادت ببین احوال چیست
شرط دلداری و رسم مهر و حق دوستی
حب دنیا برد از یادت ببین احوال چیست
من گرفتم صیدگاه توست عالم عاقبت
میکشد در دام صیادت ببین احوال چیست
هر چه هست از صنع نقاش است چشمی باز کن
تا بدانی چیست ایجادت ببین احوال چیست
تیغ کین بگذار از کف کاین دل بیکینهام
زخمها دارد ز بیدادت ببین احوال چیست
عاقبت قصاب ظلم خصم و جور روزگار
از وطن برکند بنیادت ببین احوال چیست