قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

ای خرم از نسیم وصالت بهارها

گلچین بوستان رخت گلعذارها

اشجار باغ را به نظر گر درآوری

نرگس به جای برگ بروید زخارها

بنمای رخ به ما که ز حد رفت کار دل

گیرد قرار تا دل ما بی‌قرارها

دل کارخانه‌ای است رگ و ریشه پود و تار

تا دیده‌ای گسسته ز هم پود و تارها

مطرب به نغمه کوش که یک‌دم غنیمت است

تا پرده بر نخاسته از روی کارها

در آب رفت نوح و تو در خواب غفلتی

بستند همرهان همه بر ناقه بارها

عالم تمام یک شب و یک روز بیش نیست

قصاب چند سیر کنی در دیارها