جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۳۳

زلف تو که شب رَوی ست دایم کارش

گه دزد نهند نام و گه عیّارش

مگذار کزین سان به سر خود گردد

دربندش کن و به خود فرو مگذارش