جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۱۴

گر از رخ مه زلف چو چوگان ببرد

در حسن ز مه گوی ز میدان ببرد

جانها همه افتاده به دام غمش اند

از دست غمش دلم کجا جان ببرد